غزل « پیام وحدت » سرودۀ اقبال لاهوری
- ای ز خود پوشیده خود را بازیاب در مسلمانی حرامست این حجاب
- رمز دین مصطفی دانی که چیست فاش دیدن خویش را شاهنشی است
- چیست دین؟ دریافتن اسرار خویش زندگی مرگ است بی دیدار خویش
- آن مسلمانی که بیند خویش را از جهانی برگزیند خویش را
- از ضمیر کائنات آگاه اوست تیغ لا موجود الا الله اوست
- در مکان و لامکان غوغای او نه سپهر آواره در پهنای او
- تا دلش سری ز اسرار خداست حیف اگر از خویشتن ناآشناست
- بندهٔ حق وارث پیغمبران او نگنجد در جهان دیگران
- در جهان آواره ئی بیچاره ئی وحدتی گم کرده ئی صد پاره ئی
- بند غیر الله اندر پای تست داغم از داغی که در سیمای تست
- برگ و ساز کائنات از وحدتست اندرین عالم ، حیات از وحدت است
- در گذر از رنگ و بوهای کهن پاک شو از آرزوهای کهن
- این کهن سامان نیرزد با دو جو نقشبند آرزوی تازه شو
- تو خودی اندر بدن تعمیر کن مشت خاک خویش را اکسیر کن
- اقبال لاهوری
- تاریخ ارسال:1403/4/14بازدید:60
سروده را با نوای مُنشدین زیر بشنوید: